برای توکه زندگیم با تو رنگی شد
سلام پسر نازنینم، گفتم برایت بنویسم از آنچه در دل دارم و نمی توانم بگویم… شاید مجالی نباشد که برایت بگویم… نمی دانم که اصلا این دلنوشته روزی چشمهای زیبای تو را زیارت خواهد کرد یا نه… نمیدانم آن روز ها کجایی و شبها در آغوش کدام یار آرامش را در می یابی و صبح ها با نسیم نفس کدام دوست بیدار می شوی… ولی مهم این است که الان شبهایم را با گرمای آغوش تو آغاز می کنم و صبح ها با صدای نفس تو روز را از سر می گیرد كوچک رويايی من دنيا اگر خودش را بكشد نميتواند به عشق من به تو شك كند. تمام بودنت را حس مي كنم… حاجتی به استخاره نيست عشق ما… عشق من و پدرت به تو عشق تو به من و پدرت يك پديده است… ...